شب نشد از تاب تب پیرهن آتشکده


پیرهنم شعله بود، انجمن آتشکده

صورت شیرین بکاشت، گلشنی از خار و خس


بهر خود آماده ساخت، کوهکن آتشکده

سینهٔ سوزان من، قبلهٔ گبران شده است


روح من آتش بود، جسم من آتشکده

سرد نگردد ز مرگ، ای دل آتش فروز


می برم از پیرهن در کفن آتشکده

رو سوی گلخن دلا، باغ و گلستان مشو


بس که بر افروختی در چمن آتشکده